سیاسی

پرچم های دروغین وحدت

پرچم های دروغین وحدت و ضرورت تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری

يکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸ – ۰۷ مارس ۲۰۱۰


عیسی صفا


issa-safa.jpg
چه چیزی راز آلودتر از روشنایی وجود دارد؟ پل والری

در هیچ جایی به اندازه سیاست از کلمه ها سو استفاده نشده است. امروز در حنبش مردمی« وحدت »به چنیین سرنوشتی دچار شده است. انبوهی از تشکلها، احزاب و افراد، ما را به تسخیر قله های وحدت فرا می خوانند. اما هنگامی که با آنها همگام می شویم، بجای قله های سربه فلک کشیده ، از پشت بام خانه اشان سر در می آوریم إ آنها ما را به غوطه ور شدن در اقیانوس وحدت فرا می خوانند ، اما هنگامی که چشمهای خیسمان را باز می کنیم، حوض خانه اشان را کشف می کنیم إ
هر کسی که مایل به کشف حقایق در هر زمینه ای باشد ، باید پرده ها را کنار زند و به عمق پدیده ها نگاه کند. نگاه به عمق در امر وحدت حنبش کنونی مردم نشان می دهد که هنوز هیچ کار جدی در این زمینه انجام نپذیرفته است و تنها کار باید شروع شود. از کجا باید شروع کرد؟ از تحلیل واقعیتهای سیاسی. هیچ وحدت پی گیر و کارساز، بدون دنیا و مفاهیم کما بیش مشترک سیاسی ، شکل نگرفته و پایدار نخواهد بود.
جنبش با شکوه مردم در اعتراض به کودتای انتخاباتی شعله ور شد. حنبش از همان آغز خامنه ای را به عنوان رهبر کودتا نشانه گرفت. در آغاز با نپذیرفتن تایید عجولانه وی از نتایج تقلب آشکار انتخاباتی .از همان آغاز جنبش با بی اعتنایی به « رهبر» فراتر از چارچوب مبارزه انتخاباتی قرار گرفت و تضاد عمیق جامعه با دیکتاتوری رژیم ولایت فقیه را آشکارتر کرد. بدون این ایستادگی موسوی و کروبی وبدون شرکت وسیع مردم در انتخابات حنبش با این عمق و وسعت شکل نمی گرفت. این حلقه اول در درک علت خیزش جنبش مردمی است. اما این اولین باری نبود که رژیم تقلب می کرد. احمدی نژاد بار اول هم با تقلب و ترفند به ریاست جمهوری رسیده بود.منتهی بار اول به دلیل تحریم انتخابات از طرف بخشی از اصلاح طلبان و رکود مبارزه انتخاباتی ، تقلب به سادگی پیش رفته بود. کروبی« خوابیده» بود. این بار نه مردم ونه اصلاح طلبان نمی توانستند اجازه دهند که « دوبار از یک سوراخ» گزیده شوند إ این حلقه دوم زمینه و علت گر گرفتن جنبش مردمی است.
دوران خاتمی حلقه سوم درک زمینه های جنبش مردمی علیه دولت کودتا و رهبر آنست. در آن دوره هم مردم با هجوم به صندوفهای رای و با انتخاب غیر مترقبه خاتمی حماسه آفریده بودند. فضای تنفس این دوره امکان رشد انتقاد وشکل یک رشته نهادهای مدنی شده بود. در آستانه انتخابات اخیر، رژیم ولایت فقیه می خواست به هر فیمتی مانع تکرار این دوره شود. در چهار سا ل گذشته سپاه پاسداران با شتاب به عرصه های اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی بیشتر چنگ انداخته بود و به هیچ وجه عقب گرد در انباشت قدرت خود را نمی پذیرفت. دوره خاتمی درعین حال نا امید شدن مردم از عدم اصلاحات جدی و برگشت ناپذیر بود. خاتمی با سیاست « چانه زنی» در بالا انرژی مبارزاتی مردم را به بیراه کشانده و فرسوده کرده بود. ارتجاع بعد از سرگذراندن شوک اولیه پیروزی خاتمی، به سازماندهی خود پرداخته بود.
حماسه دوم خرداد خود اعلام پایان دورانی بود که حنبش مردمی ازدو ده خمودگی سربلند می کرد. انقلاب با شکوه بهمن شکست خورده وارتجاعی دیگر قدرت دولتی را به انحصار خود در آورده بود.سرکوبهای شدید اپوزسیون و در نهایت قتل و عام زندانیان سیاسی در سال 67 و جنگ کور، خاک مرده برحیات جامعه پاشیده بود.نسل گسترده جوان ایران دردوران اصلاحات نخستین گامهای هویت انسانی خود را در برابر دیکتا توری فورموله می کرد. اخیرا موسوی از « ناتمام» و منحرف شدن انقلاب حرف زده است. ایشان باید ریشه ها و زمان این «انحراف» را توضیح دهد. باید به ایشان یادآوری کرد که شکست انقلاب به رهبری خمینی رخ داد. همه چیز موقتی، گذرا و نسبی است إ شکست انقلاب بهمن آن و انباشت خواسته های دمکراتیک مردم، آن حلقه چهارم در هویت شناسی حنبش کنونی مردم است.
ایرانیان با انقلاب مشروطیت از خواب قرون وسطایی بیدار شده و برای پایان دادن به « تحقیر آسیایی » بشروارد تاریخ مدرن شدند.مضمون تمام این دوره تا انقلاب بهمن ، مبارزه برای آزادی، اسقلال و عدالت اجتماعی است.در بطن این مبارزه همگانی، مبارزه طبقاتی کارگران و زحمتکشان ، بخش مهم و نکار ناپذیر جامعه ماست. مشخصه گسست نسبی و تاریخی این مبارزات، پیروزی کودتای آمریکایی علیه دولت مصدق است. آنهایی که واقعیات گذشته و حال را انکار می کنند ، هدف سو استفاده و دروغ در آینده را در سر دارند. این حلقه پنجم است که ارتباط درونی یک سیکل تاریخی را بهم پیوند می دهدو مضمون آن را مشخص می کند.

سه پاسخ به چه باید کرد؟

سه گرایش که از سابقه تاریخی برخوردارند در شرایط عمیقا دگرگون شده کنونی خود را تعریف می کننند:
1ـ امکان اصلاحات با وجود نگهداشتن ساختار رژیم ولایت فقیه. این گرایش که در حاشیه قدرت واقعی سیاسی قرار گرفته است ، کوشش می کند جنبش عظیم مردمی را به چانه زنی در « تاریکخانه رهبری» تبدیل کند. ادعای این گرایش این است که افراطی تر از رهبری هم وجود دارد وباید رهبر را از آنها حدا کرد وبر سرعقل آورد.این حکمت عامیانه همیشه در مورد رهبران وجود داشته است که : « رهبر خوبست» ولی دوروبریها فاسد هستند و دست و پای رهبر را بسته اند.در مورد شاه هم چنین داستانی بود .این درک محدود و غیر علمی از نقش رهبر فراموش می کند که نظام ولایت مطلقه فقیه یعنی تشکیلات عریض و طویل سپاه پاسداران ، شورای نگهبان ، مجلس ، زندانها ، صداو سیما ، پلیس سیاسی و… رهبر ، رهبر این محموعه است ونه چیزی بیشتر. این مجموعه با منافع عظیم سیاسی و اقتصادی بهم پیوسته اند و سرنوشت مشترکی دارند. نظر اصلاحات با وجود رژیم ولایت فقیه در حنبش کنونی منزوی است. خامنه ای قاتله ، ولایتش باطله إ توده ها اهل علمند و با این شعار نشان دادند که رهبر کودتا و سرکوب را می شناسند.
2ـ برکناری رژیم ولایت فقیه : با گسترش و تعمیق جنبش مردمی در چند ماه اخیر تضاد با رژیم ولایت فقیه بگونه ای روشن به عنوان تضاد اصلی جامعه آشکار شد. تا امروز کروبی و موسوی علیرغم تهدیدهای مداوم رهبر حاضر به تسلیم و برگشت نشده اند. آنها تاکنون به شیوه و با محدودیت های خود با جنبش مردمی همراهی کرده اند. بدون مفاومت آنها حنبش از گستردگی کنونی برخوردار نمی شد. آیا آنها با نظر ولایت مطلقه فقیه مخالفند ؟ مهمتر از نظر آنها در این رابطه،مهم ایستادگی عملی آنها در برابر خامنه ای است. حنبش مردم در روند تعمیق و گسترش فراتر از آنها رفت. اما کروبی و موسوی هم فراتر از خود رفتند إ
جبهه واحد ضد دیکتاتوری باید بر این تضاد اصلی مردم با رژیم ولایت فقیه تکیه کند. سیاست به معنای ورود میلیونی انسانها در این عرصه نهفته است. دینامیسم سیاسی در این جا شکل گرفته است. روند مبارزه با فدرت رژیم ولایت فقیه از وادار به عقب نشینی کردن تا حذف آن، حلقه سیاسی روشنی رابه مردم مبارز عرضه می کند. اشکال مبارزه را از جمله نیروی میرنده ، یعنی دستگاه ولایت فقیه تعیین می کند. آیا میرنده تسلیم خواهد شد و یا تا انتها مقاومت خواهد کرد؟ در صورت مقاومت برای نابودی جامعه ، استفاده از زور در برابر زور مجاز خواهد شد.
3 ـ سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی: این گرایش قبل از انتخابات با تحریم آن ، مردم را به عدم شرکت در بازی جناحهای حاکمیت دعوت می کرد. مردم بی اعتنا به آنها در این « بازی» شرکت کردند. منتها با کشف بازی ، تقلب و فریب ، یک حماسه انقلابی آفریدند إ معلوم شد بازی داریم تا بازی إ ولی فقیه با آتش بازی کرده بود و سرانگشتانش سوخت إ
یکی دیگر از گفتمانهای جریان سرنگونی طلب ( الان و همینجا ) این است که افرادی مانند موسوی و کروبی خواهان حفظ نظام و جمهوری اسلامی هستندو باید آنها را از جنبش مردمی بیرون انداخت إ باشد خانمها و آقایان حرف شما درست است إ همانگونه که شما معنای « بازی» را نمی فهمید و بین بازی کودکانه و بازی سیاسی با شرکت میلیونها انسان تفاوتی قایل نیستید ، در اینجا هم معنای « حفظ» نظام را نمی فهمید. حفظ داریم تا خفظ. با چماق یا با نیمچه دمکراسی؟ اما توده های مردم در زندگی خود تفاوت این دونوع « حفظ» را با پوست و گوشت خود لمس می کنند. این گرایش که سازمانهایی مانند سازمان مجاهیدن خلق ، حزب دموکرات کردستان ایران ، بنی صدریها و گروه های چپ افراطی را در بر می گیرد، الفبای مبارزه انقلابی و سیاسی را بلد نیستند. سطح تجربه توده ها و توازن قوای سیاسی بعنوان مرکز تدوین استراتژی سیاسی چیزی بیگانه با آنهاست. آنها فرق شدنی و نشد نی را نمی فهمند إ من سرنگونی می خواهم إ آنها سیاست را با اسباب بازی زمان کودکی خود یکی می دانند إ
در عین حال جبهه واحد ضد دیکتاتوری باید برای جذب برخی نیروهای سرنگونی طلب سالم و توافق با آنها بر محور کنار گذاشتن نظام ولایت فقیه تلاش کنند. به همان اندازه باید طرفداران اصلاحات جزیی با خفظ نطام ولیت فقیه را قانع کرد که جنبش مردمی خواهان تغییرات اساسی در جامعه است و آنها هستند که باید خود را به حد جنبش بالا کشند.

تشکیل هسته های جبهه واحد ضد دیکتاتوری

تا زمانیکه احزاب و سازمانهای مترقی و انقلابی در جبهه واحدی متحد شوند باید جنبش مردمی را به تشکیل هسته های این جبهه دعوت کرد. این هسته ها در ایران و خارج می تواند زمینه ای باشد برای نزدیک کردن نیروهای سیاسی به یکدیگر.هسته های خارج از کشور از همان آغاز شکل گیری باید سمت وسوی فعالیت خود را در رابطه با داخل سازمان دهند. سبک کار این هسته ها باید علنی ، نیمه علنی ـ نیمه مخفی و مخفی باشد. علم و هنر مبارزه ، تلفیق این اشکال با هم خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *