پس از ازدواج زنده یاد حمید منتظری با خانم مهین فهیمی ( با حمید منتظری به هنگام انشعاب از سازمان راه کارگر اشنا شده بودم که در این انشعاب او به سازمان فداییان اکثریت پیوست و من به حزب توده ایران)به خانه اشان رفته بودم که پدرخانم فهیمی هم در خانه بودند و با ایشان آشنا شدم. ایشان با شنیدن نام خانواده گی من بلافاصله پرسیدند با جعفر صفا نسبتی دارم که گفتم عموی من است ، ایشان ماجرایی از نقش خود در رابطه با عمویم را نقل کرد که به این ترتیب است : او گفت که من پلیس قطاری بودم که از ساوه به قم عبور می کرد و سر راه در چند ایستگاه از جمله ایستگاه کوپنگ توفف می کرد، تا اینکه یک روز متوجه شدم یک بسته نشریه و کتاب در یکی از واگن ها جا مانده است و با نگاه به آنها متوجه شدم که نشریات حزب توده ایران است. نشریات را برداشته و پنهان کردم ولی دفعه بعد در همان واگن گذاشتم و در ایستگاه کوپنگ کسی بالا آمد و نشریات را برداشت و رفت.من ضد حاکمیت بودم و بعد از کمی کنجکاوی برایم معلوم شد که جعفر صفا دریافت کننده این نشریات است. او می گفت در آن زمان فعالیت حزب در ایل شاهسون علنی بود.
تا 14 سالگی از اینکه پدرم محمد و عمویم جعفر توده ای بودند اطلاعی نداشتم. هر دو چند سال قبل فوت کرده بودند. مادرم چند بار هنگام حرف زدن از گذشته گفته بود : « حیز بوت» که یک روز از برادر بزرگم حسین که 14 سال از من بزرگتر بود پرسیدم منظور مادرم از حیز بوت چیست که وی توضیح داده و گفت : حزب توده ! در فرصت هایی دیگر فهمیدم که عمویم جعفر و پدرم محمد هر دو عضو حزب توده ایران بودند ، عمویم رهبر حزب در ایل شاهسون بغدادی بوده است و پدرم هم مسول مالی حزب بوده است. درگیری خان های دست نشانده رزیم پهلوی با هواداران حزب در ایل دایمی بوده است. برادرم حسین نقل می کرد که پس از کودتای 28 مرداد علیه دولت ملی مصدق ،خان ها دو باره قدرت گرفته و روزی عبدالله خان از روی اسب با تبختر با عمویم حرف می زده که عمویم به برادرم حسین و پسرش بهرام که هم سن برادرم بوده نهیب می زند که عبدالله خان را از اسب بزیر بکشند! برادرم می گفت ما با غرور و شعف به عبدالله خان هجوم بردیم و او فرار را بر قرار ترجیح داد. تا مدتها این صحنه مرا مالامال از غرور می کردکه عمویم خان بزرگ را فراری داده است. همین عبدلله خان هنگامی که ساکن قم بودیم از پدرم شکایت کرد که انبار جو و گندم او را به نفع دهقانان مصادره کرده است. پدرم به سه سال زندان محکوم شد و لی روز قبل از رفتن به زندان سکته و فوت کرد. در مورد نقش حزب توده ایران در ایل شاهسون بغدادی ، مطالبی بود که از زبان برادر و مادرم می شنیدم. جعفر صفا موفق شده بود اکثر افراد ایل را وارد حزب توده ایران کند بجز نجف منصوری ( کربلایی نجف) که مهتر یکی از خان ها بود. برادرم نقل می کرد که پس از کودتای 28 مرداد به عمویم جعفر برای سوزندان یک سری مدارک حزبی کمک کرده است.
تا آنجا که خود من از عمو جعفر خاطره دارم، شب هایی است که در زمستان و در واقع قشلاق ایل در یک سالن بزرگ دور کرسی برای مردم ایل کتاب هایی مانند شاهنامه را می خواند. اسم عیسی را هم عمو جعفر برای من انتخاب کرده است و همچنین فامیل صفا هم انتخاب وی است. جعفر صفا خطاط هم بود و همه خانواده صفا خوش خط هستند که کار ویادگار جعفر است.
در تحقیقاتی که در باره فعالیت حزب توده ایران در منطقه جعفر آباد کردم ، مشاهده کردم که مرکز فعالیت حزب در این منطقه در شهر ساوه متمرکز بوده است و از طریق همین شهر جعفر در اربتاط با حزب توده ایران بوده است. حسین جهانی ، حسین مینویی و دانیال پوشیالت سه مسوول حزب توده ایران در شهر ساوه بودند. حزب در این منطقه جشن های بزرگی با کمک عموجعفر بر گزار می کرده است که حتی افرادی از فرقه دمکرات آذربایجان هم در آن شرکت می کردند. ایرج زهری شاعر و عضوحزب توده ایران چند سال بعد از انقلاب که در یک حوزه حزبی باهم در پاریس بودیم از شرکت خود در این جشن ها و آشنایی با عمویم برایم حرف زد. او می گفت جشن ها را حوزه حزبی ایل شاهسون و در دشت سازمان می داد و پرچم های سرخ بر فراز خانه ها به اهتزار در می آمد.این جشن ها پس از کودتای 28 مرداد متوقف شده بود. ( ادامه دارد)