سیاسی

جعفر صفا رهبر حزب توده ایران در ایل شاهسون بغدادی (1) عیسی صفا

اشرف الملوک فخر الدوله عمه احمد شاه قاجار

هنگامی که توده ای هم نبودم حزب را از تربیت عمو جعفر از یک یاغی به یک رهبر با دانش سیاسی را تحسین می کردم. عمو جعفر در جوانی و در زمان حکومت احمد شاه قاجار یکی از یاغیهای مسلح گروه نوروز خان بود. نوروز خان معروفترین یاغی ایل شاهسون بغدادی از طایفه خودمان یعنی طایفه ساتلو بود.درگیری های یاغی های ایل شاهسون بغدادی با حکومت مرکزی دایمی بود ، اساس این درگیریها تلاش حکومت های مرکزی بر کنترل ایل و تسلط بر آن بود. دو نفر از دایی های مادرم( زرافشان صفا) از تیره کریملی در نبرد با ژاندارمهای رضا شاه کشته شده بودند .

در کتاب « تاریخ شفاهی ایل شاهسون بغدادی به روایت فتح السلطان» در باره نوروز خان و گروهش مطالبی ضد و نقیض به این گونه نوشته شده است :

« جوانی آرام و خونسرد و یکی از سواران رشید بود که در مبارزه های بسیاری همراه شاهسون ها جنگید. از نظر ظاهری فردی بسیار بلند بالا و در مبارزه با چوب و تفنگ ماهر و مسلط بود.در نبرد با بهادر نظام به تنهایی حمله کرد و چندین نفر را دستگیر نمود و تحویل داد.جوانی خود را در راه حفظ امنیت میهن گذارندو اندوخته ای پس انداز نکرد. بعدها از روی نیازمندی و به ناچار برای امرار معاش و گذاران زندگی خود و خانواده اش با گروهی از دوستان ناباب هم دست می شود و به یک کاروان درباری در گردنه نعلبندان حمله می نمایند. آن ها برای انتقام از روزگار سخت ، وسوسه و فکر پلید هتک حرمت به شاهزاده خانم قجر درون کالسکه ای از آن کاروان ، یعنی عمه احمد شاه قاجار از ذهنشان می گذرد ولی یکی از ان هفت مرد مخالفت می کند و شاهزاده از هتک حرمت نجات پیدا می کند ، گرچه اموالش به سرقت برده می شود.

پس از آن رویداد، ماموران حکومت با جستجو و پیگیری رد مجرمان را می یابند و برای دستگیری آنان از حاج سالار در خواست همکاری می نمایند. حاج سالار آگاه می شود که نوروز نیز جزو این افراد بوده است ، او را احضار می کندو دستور می دهد که خودشان را به ژاندرمری معرفی نمایند. مجرمان را به تهران ،حضور شاهزاده خانم می برند، شاهزاده با جداکردن آن مرد که در برابر دوستانش مانع شده بود ، دستور می دهد بقیه را اعدام نمایند

فتح السلطان این کار فرومایه را از او بعید می دانست ! ( کدام کارفرومایه؟) افسوس از آخر و عاقبت نوروز ساتلو! او از صف شکنان مبارزه با رجبعلی لر در نراق بود و با فرماندهی محمد علی خان راه نفوذ به قلعه را باز کرد و باعث فتح قلعه و پیروزی شاهسون ها بر اشرار شد. ( تاریخ شفاهی ایل شاهسون بغدادی به روایت فتح السلطان. تالیف هرمز محیط. نشر نگارینه ص 449ـ 450)

تاریخ ایل شاهسون بعدادی به روایت فتح السلطان ، تاریخ خانها به روایت خانهاست! نقل قول طولانی بالا پس از تعریف و تمجید از نوروزخان در نهایت به تخریب مزورانه وی با دروع و افترا می پردازد و  درباره خود حادثه ، دستگیری و اعدام گروه نوروزخان دروغ می گوید ، درحالیکه نه جناب راوی شفاهی تاریخ یعنی فتح السلطان ، بلکه افراد ایل شاهسون می دانستند که ماجرای حمله به کاروان و… چگونه بوده است. اما واقعیت چه بوده است:
ـ گروه نوروزخان که عمویم جعفر هم عضو گروه بوده بعد از حمله به کالسکه سلطنتی و مصادره اموال آنها  مدتی بعدبا همکاری خائنانه « حاج سالار» دستگیر می شوند، حاج سالار یک مهمانی برای نورزخان ترتیب داده و وی را به خانه اش دعوت کرده بود ، خانه ایکه انبوهی مامور ژاندرمری در آن پنهان شده بودند و قبل از حمله آنها هم حاج سالار تفنگ نوروزخان را به بهانه برانذاز کردن برداشته بود و در همان لحظه ژاندارمها از پشت پرده که مخفی شده بودند به نوروز خان حمله و وی را که تنها بود دستگیر کرده بودند. پس از نوشته من آقای ابراهیم سلامت  که از اقوام نوروزخان هستند این یادداشت را برای من فرستادند که اصل نوشته را در اینجا می گذارم :« مرحوم نوروز پسر عموی پدر بزرگ بنده بوده خوب یادمه پدرم سیفعلی سلامت این قضیه دستگیری با دسیسیه حاج سالار را چندین بار برای ما تعریف کرد، پدرم از پدرش پدر بزرگ بنده مشهدی مراد علی سلامت نقل می کرد و می گفت در زمان تعریف این واقعه بشدت اشک می ریخت ، داستان از این قراره در مراسم عروسی پسر سالارخان نوروز هم دعوت می شود ، پدر بزرگ که انسان بسیار عاقل و دنیا دیده ای بوده به نوروز یعنی پسر عمویش می گوید : نوروز این دعوت تو به مراسم قطعا یک تله ای برای گیر انداختن توست و بیا به این مراسم نرو چون سالارخان  عامل حکومت و آدم حیله گری است ، مرحوم نورزو از آنجایی که انسانی بسیار شجاع و نترسی بود به پدر بزرگ بنده می گوید : تاری نوریاقسین مرادعلی سن نقدر قورخاقای سالارخاندان بویوگیباشارماز منی گیره وره! ( خدا یت نوربباردمرادعلی تو چقدر ترسو هستی بزرگتر از سسالار خان هم نمی تواند مرا گیر بیاندازد!) بالاخره نوروز وارد مجس عروسی پسر سالار خان می شود و همانطور که شما نوشته اید حاج سالار و دوروبرهایش به پیشواز نوروز می آیند و حاج الار به بهانه ای تفنگ را از دستش می گیرد و نوروز را به صدر مجلس راهنمایی می کند غافل از اینکه تعداد زیادی از ماموران در کمین وی بودند.با اشاره سالارخان ماموران حکومتی جهت دستگیری نوروز اقدام می کنند نوروز تازه متوجه می شود که داستان از چه قرار است و با دشنه چندین مامور را زخمی می کند و از دستشان فرار می کند فرمانده عمال حکومت از پشت به نوروز که شاید صد متر از آنها فاصله گرفته شلیک می کند و از بد حادثه تیر به پشت پای نوروز اصابت کرده و مانع فرارش شده و زمین گیرش می کند. بنابرین ماموران وی را دستگیر کرده و به تهران منتقل می کنند.»
عمو جعفر تنها عضو گروه بود که فرار کرده و مخفی شده بود و حکومت احمد شاه نتوانست وی را دستگیر کند. دو عضو دیگر گروه به نام های حجت و نجات که برادر بودند و هر دو زیر 18 ساله بودند در تهران همراه نوروزخان اعادم شدند. آنها بدون حضور در هیچ دادگاهی اعدام شدند.در بین شاهسون ها روایت هست که می گویند آنها در خود قصر شاهزاده قاجار اعدام شده اند و خانم های قصر که مجذوب قد و قواره و زیبایی نوروز خان شده بودند برایش دستمال و گل از ایوان پرتاب می کردند !زانویهای حجت و نجات در مقابله جوخه اعدام مرتب می لرزیده و به زمین می افتادند و از نوروزخان می پرسیدند عمو این ها می خواهند با ما چه کننند؟

اینکه عمو جعفر سالهای زیادی یعنی تا پایان حکومت قاجارها در کجا مخفی بوده است بر ما پوشیده است. برخی از اقوام معتقدند که وی در منطقه قفقاز شوروی بوده است. اما عمو جعفر هنگامی که به ایل برگشت عضو برجسته و از کادرهای حزب توده ایران بود و فارسی را کاملا مسلط بود و انبوهی از مدارک کتاب های حزب را همراه خود داشت،بنابرین به دلیل تسلط وی به زبان فارسی می بایست در منطقه ای فارس نشین مخفی شده باشد.

آن کسی که درنوشته گفته می شود « شاهزاده خانم قجر» دستور آزادی وی را داده است چون مانع تجاوز به وی شده بود پدر من محمد صفا است ! پدر من جزو گروه نوروز خان نبود ، ولی پس از فراری شدن عمویم جعفر، حاج سالار برای خوش خدمتی به حکومت ، پدرم را بجای عموی فراری ام به ژاندارم ها معرفی و باعث دستگیری وی شده بود.گروه نوروز هنگام حمله به کاروان خانواده قاجار چشم سورچی ها را بسته بودند، ولی یکی از سورچی ها موفق شده بود که چشم بند را بالا کشیده و افراد گروه را شناسایی کند و همین سورچی بعد از دو سه بار دیدن چهره پدرم سر آخر گفته بود وی جزو گروه نبوده ولی باید برادر یکی از اعضا گروه باشد،کاملا شبیه به هم هستند ولی این یکی سفید تر است ! اگر سورچی گفته  بود نه این همان فرد است الان شما مشغول خواندن این نوشته نبودید !  بر خلاف روایت فتح السلطان زندگی ام را  مدیون اشرف الملوک فخر الدوله عمه احمد شاه قاجار نیستم و این سورچی است و نه شاهزاده  که گفته بود  پدرم در حمله به کالسکه شرکت نداشته است . ( ادامه دارد).

پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *