سیاسی

آیا سازمان مجاهدین خلق ، خلقی است؟ (1) عیسی صفا

معنای خلق چیست؟ مردم ؟ جمعیت یک کشور؟ پایه گذاران سازمان مجاهدین با چه درکی نام خلق را گزیده بودند؟ با هر درکی  « خلق »انتخاب شده باشد، دو سیاست کلان در سازمان مجاهدین دیده می شد : مبارزه با حکومت محمد رضا پهلوی و امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا. یعنی سازمان مجاهدین رژیم پهلوی را وابسته به آمریکا می دانست و مبارزه با هر دو را دردستور کار خود گذاشته بود.در مقایسه با سازمان چریک های فدایی خلق ، سازمان مجاهدین خلق به جنبه ضد امپریالیستی اشان اهمیت بیشتری می دادند ، و ترور دو نظامی آمریکایی کلنل ترنر و شیفر بوسله سازمان مجاهدین بیان این برجسته کردن جنبه مبارزه ضد امپریالیستی بود. تاریخ این ترورها 31 اردیبهشت 1354 و قبل از کودتای درون سازمانی به رهبری تقی شهرام است. این عملیات که بوسیله وحید افراخته و محسن خاموشی به عمل در آمده بود ، خشم جرالد فورد رئیس جمهور آمریکا را برافروخته و شدت عمل در رابطه با پیگیری این ترورها را خواسته بود، تیم ترور آمریکایی ها در مدت کوتاهی دستگیر و به کمیته سازمان امنیت منتقل شدند. نویسنده که سال 1354 در همین کمیته تحت بازجویی بود از زندانیان بخشی از آنچه بر وحید افراخته و محسن خاموشی  زیر شکنجه ها گذشته بود راشنیده بود. نمونه ای از توحش بی پایان بازجویان و شکنجه گران ساواک برای خوش خدمتی به اربابان آمریکایی خود. در واقع سازمان مجاهدین بیشتر به شعار اولیه : « مرگ بر امپریالیسم آمریکا و سگهای زنجیریش» سازمان چریک های فدایی خلق نزدیک بودند و همین مفهوم را حفظ کرده بودند. مهدی ابریشمچی از رهبران سازمان مجاهدین در زندان به من گفت که مدتی در سلول انفرادی با مسعود احمد زاده بوده و مسعود به ایشان کل استراتژی و تاکتیک مسلحانه مورد نظر خود را توضیح داده بود.

رژیم پهلوی برای ضربه زدن به سازمان مجاهدین آنها را « مارکسیست های اسلامی» می خواند ،اما در آن تاریخ داشتن عناصری از مارکسیسم در ایدئولوژی سازمان مجاهدین را باید امتیاز این سازمان تلقی کرد. سازمان متدولوژی تحلیلی و مبارزاتی فرهنگ مارکسیستی رابا فهم خود از مقوله های آن مورد استفاده قرار می داد و با مفاهیمی اسلامی از نوعی از سوسیالیسم دفاع می کرد. سازمان سعی می کرد که مفاهیم اسلامی را مدرنیزه و به روز کند.بنابرین نمی توان ایدئولوژی سازمان را « التقاتی» خواند ، این پدیده نفوذ ایدئولوزی مارکسیستی در بین پیروان مسحیت هم دیده می شود و خیلی طبیعی است که جریان های سیاسی و فلسفی روی یکدیگر تاثیر داشته باشند. با اشاره مختصر به خطوط فکری سازمان مجاهدین ، تا حدود زیادی درک آنها از « خلق» روش می شود : خلق شامل کارگران ، دهقانان ؛ خرده بورژوازی ، بورژوازی ملی می شود که در یک مقطع تاریخی مشخص در برابر دیکتاتوری رژیم وابسته پهلوی مبارزه می کنند و خواهان یک تغییر بنیادین در ساختار قدرت سیاسی و طبقاتی در ایران هستند.در واقع واژه خلق مورد استفاده مجاهدین ، وسیع و جهانی بود و همه جنبش های مردمی و کمونیستی و رهایی بخش در قرن بیستم در نبردهای خود برای رهایی از استعمار و دست یافتن به نقش افرینی زحمتکشانن آنرا به کار می بردند.

کودتای بخش به اصطلاح « مارکسیست» شده سازمان مجاهدین به رهبری تقی شهرام با درکی مکانیکی و سطحی و شعاری از مارکسیسم هم به مجاهدین و هم به چپ ها ضربه سنگینی وارد کرد و هم باعث رشد طرفداران « اسلام سیاسی» سنتی شد. نویسنده کاملا شاهد این پدیده های منفی در زندان رژیم گذشته بود. مدتی حتی زندگی کمونی مشترک بین چپ و مجاهدین از بین رفت و انواع طرفداران اسلام سنتی و ارتجاعی با تعداد قلیل خود به نیرویی مخرب تبدیل شدند. اما نویسنده شاهد است که رهبران مجاهدین در زندانها توانستند با جدیت و پیگیری دست به کادر سازی بزنند و نیروی خود را در زندان ها سازمان دهند.( مجاهدین برای کادر سازی  نیاز به محیط آرام و بی تشنج در زندان ها داشتند و آقای مهدی ابریشمچی با نویسنده که در آن زمان جوان 22 ساله فدایی بود برای  حفظ آرامش در زندان گفتگو کرده بود) در واقع همین نیرو بود که در انقلاب و روزهای پس از آن به نیرویی بزرگ تبدیل شد. دوره دوم زندگی مجاهدین شروع شده بود.

با پیروزی انقلاب بهمن و ادامه حال و هوای انقلابی ،سازمان مجاهدین خلق بسرعت به یک سازمان سیاسی سراسری و گسترده تبدیل شد. سازمان ها و احزاب دیگر چون حزب توده ایران ، سازمان چریک های فدایی و احزاب کردی و….کما و بیش حضور ملموس و اثر گذار سیاسی یافتند. زمان کمی لازم بود که معلوم شود رشد و موجودیت احزاب و سازمان های سیاسی برای خمینی و حکومتش « توطئه» هستند ، تنها مشکل جمهوری اسلامی این بود که در دو سه سال پس از انقلاب هنوز سازمان امنیت و پلیسی خود را برای شروع سرکوب عمیق و سیستماتیک این نیروها را سازمان نداده بود.

شرایط پیچیده زمان پس از انقلاب در برابر همه نیروهای سیاسی خارج از حکومت قرار گرته بود ، خمینی و پیروانش هژمونی حکومتی را بدست گرفته و از حمایت گسترده توده ای برخوردار بودند و نیازی به متحد سیاسی احساس نمی کردند. سازمان مجاهدیت قبل از انقلاب با فرستادن دو نماینده یعنی تراب حق شناس و حسین روحانی دیدارهای مفصلی با خمینی در نجف داشتند ، دیدارهاییکه با معرفی  روحانیون با نفوذی چون طالقانی ، منتظری ، رفسنجانی و… ترتیب داده شده بود. در این دیدارها  نمایندگان سازمان مجاهدین ، سییاست خواسته های حداکثری و حداقلی را دنبال می کردند : آنها از یک طرف کوشش می کردند خمینی را به درک ایدئولوزیک ـ سیاسی خود نزدیک کنند و تفسیر مدرنیزه شده خود از مفاهیم اسلامی  حتی مانند « معاد و قیامت» را در اختیار خمینی قرار دهند و حمایت وی از مبارزه  مسلحانه چریکی را جلب کنند و از طرف دیگر حداقل حمایت وی از زندانیان سیاسی را بدست آورند. پاسخ خمینی بطور عمده به نمایندگان سازمان منفی بود. تنگ نظری طبقاتی ، مذهبی و سنتی به وی اجازه نمی داد که این جوانان جان بر کف را مورد حمایت خود قرار دهد.

رهبران سازمان بخوبی آگاه بودند که در حلقه قدرت نزدیک به خمینی دشمنان خطرناک و قسم خورده زیاد دارند ،مجاهدین کوشش می کردند با تایید رهبری « امام خمینی» به شکلی مبالغه آمیز حداقل حمله به خود را به تاخیر بیاندازند ، اما هین خمینی معظم در سال 59 آنها را « منافقین» خواند  و در واقع حکم سرکوب خونین مجاهدین را صادر کرد.در درگیریهای خونین سال 60 معلوم شد که مجاهدین تدارک مقابله مسلحانه با حکومت را دیده اند. ترورها و انفجارهای مراکز قدرت حکومت جمهوری اسلامی  بوسیله مجاهدین نشانگر تدارک طولانی مدت تشکیلاتی عملیات بود. در واقع اتحاد مجاهدین بنی صدر با ترکیبی از تظاهرات خیابانی و ترور به ساقط کردن حکومت جمهوری اسلامی اطمینان زیادی داشتند ، اعتمادی که کمی بعد معلوم شد درک آنها از« موازنه قوا» درست نبوده است. البته نه بنی صدر و نه مجاهدین هیچگاه نتوانستند درک عینی و مادی از موازنه قوای سیاسی داشته باشند و همواره متوهم نسبت به قدرت خود باقی ماندند. پس از شکست شیوه « بلانکیستی» گرفتن قدرت از طرف سازمان مجاهدین ،آنها به عراق عقب نشینی کردند : دروه دیگری از زندگی و موجودیت مجاهدین با شرایط نوین پدیدار شده بود: وابستگی و تبدیل شدن به فرقه در سر راه آنها کمین کرده بود !

دولت صدام در انواع کمک به احزاب و سازمان های نظیر سازمان مجاهدین ، حزب دمکرات کردستان ، کومله ، سازمان فداییان اقلیت ، سازمان راه کارگر و…. با دست و دل بازی عمل می کرد و در این کمک های مالی از منطق هر که بامش بیشتر برفش بیشتر پیروی می کرد ، بهترین ماشین آلات نو نوار در اختیار مجاهدین قرار گرفته بود. از نظر مجاهدین همکاری با رژیم دیکتاتوری صدام علیه حکومت جمهوری اسلامی و حتی شرکت در جنگ علیه ارتش ایران به نفع عراق اشکالی نداشت.بحث با آنها در این زمینه ها بی فایده است ، چونکه مجاهدین نیرویی خود شیفته  و خود سر هستند که فاقد « زبان مشترک سیاسی» با دیگر نیروهای اپوزیسیون هستند ، از این لحاظ آنها شبیه به سلطنت طلبهای هستند. قرارگاه اشرف که در سال 1365 برپا شده بود و چند هزار مجاهد در آن شبانه و روز با هم زندگی می کردند، بستر مناسبی برای تبدیل شدن این سازمان سیاسی به یک شبه فرقه نظامی را تهیه کرد. عملیات « فروغ جاویدان» درچارچوب همین بینش فرقه ای با رهبری مسعود رجوی شکل گرفت. شاید بتوان گفت این حمله نظامی دیوانه وار و بدون پایه از نظر شعور نظامی که نابودی بسیاری از مجاهدین را در پی داشت « عاشورا» ی سازمان بود ! مسعود رجوی در سخنراهایش بعد از عمیلیات فروغ جاویدان بجای پذیرفتن اشتباه مرگ آورد در فهم موازنه قوای سیاسی ـ نظامی ، بشیوه ای سخیف و غیر انسانی مجاهدین را متهم به داشتن انحرافات جنسی درونی به هنگام عملیات نظامی کرد ! آهای مجاهد هنگام جنگ حواست کجا بود ! نه تنها تفتیش عقاید بلکه اتهام های احساسی و عاطفی به اعضای مجاهدین بعد از جنگ فروغ جاویدان با شدت شروع شده بود.مسیری که سرانجام ادعای « انقلاب ایدئولوژیک» در سازمان را می کرد !

پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *