رژیم ولایت فقیه مطلقه ، تضاد اصلی و آشتی ناپذیر جامعه ایران
عیسی صفا
|
از دهه ها پیش برای بسیاری از نیروهای سیاسی نفش تعیین کننده و محوری نظام ولایت فقیه در جمهوری اسلامی مشخص و روشن بود. جنبش ضد کودتا با نشانه رفتن خامنه ای به عنوان عامل اصلی ارتجاع، در عمل درستی این نظر را به شیوه ی خیره کننده مهر تایید زد اکنون شناخت همگانی این است که پیرزوی برگشت ناپذیر جنبش جاری در گرو برچیدن نظام ولایت فقیه از جامعه ایران است.
در لحظه کنونی گسترش جنبش همگانی علیه دیکتاتوری نظام ولایت فقیه ، مجموعه ای از تضادها در درون و بیرون جمهوری اسلامی فعال شده اند . برجسته ترین آنها تضاد همگانی مردم با دیکتاتوری ولی فقیه و نیروهای سرکوبگر آنست. پرتاب شدن اصلاح طلبان به بیرون و حاشیه قدرت ، بویژه با کودتای انتخاباتی و ایستادگی آنها در برابر کودتا گران، جنبه دیگر تضاد فعال کنونی است.بدون ایستادگی موسوی و سایر نیروهای اصلاح طلب در برابر کودتاگران ، تضاد بین مردم و حاکمیت با گستردگی و حدت و شدت کنونی جاری نمی شد.
تشخیص تضاد اصلی در مبارزه حادسیاسی کنونی و تمرکز نیرو علیه آن ، اجتناب از بزرگ نمایی تضادهای فرعی ، نیازمند برخورد متدیک و فلسفی به مقوله تضادها از یک طرف و بررسی محتوای واقعی آن ، یعنی آرایش سیاسی ـ اجتماعی کنونی در مبارزه جاری است. اولین نکته در توجه به تضاد اصلی این است که این تضاد از موضع مبارزه سیاسی ، اجتماعی و طبقاتی مطرح است. مارکس با طرح مبارزه طبقاتی بعنوان نیروی محرکه تاریخ و انگشت گذاشتن بر صفبندی طبقاتی بین کارگران و سرمایه داران در جوامع پیشرفته سرمایه داری ، محتوای تضاد اصلی را بیان کرد. مارکس با طرح انقلاب و مبارزه سیاسی برای درهم شکستن ماشین دولتی سرمایه داری ، جهت گیری مبارزات را روشن کرد. مارکس و انگلس در بخش پایانی مانیفست کمونیست در رابطه با سایر احزاب مترقی و دموکرات اتحاد ، حمایت و همکاری با آنها را مطرح می سازند. به این ترتیب روشن می شود که تضاد کمونیستها با این احزاب « فرعی» است و باید تابعی از تضاد اصلی ، یعنی مبارزه با دولت سرمایه داری باشد.این تضاد نه نتها فرعی است ، بلکه باید تحت تاثیر تضاد اصلی، « وحدت» منطق مبارزه مشترک باشد.
لنین با بکار گرفتن متد مارکس در تحلیل تضادها با نبوغی شگرف پیچیدگیهای نوینی از تضادها در دوران امپریالیسم را کشف می کند.جنبه دیگر و برجسته لنین در تحلیل تضادها ، روشن کردن جایگاه و خصلت آنها در انقلابات دمکراتیک است. دوتاکتیک سوسیال دمکراسی در این باره نمونه وار است. تزاریسم در این تحلیل به عنوان تضاد اصلی جامعه روسیه در آستانه اتقلاب 1905 نشانه گرفته می شود. در این تاریخ سرمایه داری در روسیه از نظر اقتصادی مسلط است ولی از لحاظ قدرت دولتی تزاریسم که نماینده فیودالسم و ارتش است حکومت می کند. همین فدرت دولتی را لنین« دشمن اصلی » معرفی می کند که همه نیروها باید در مقابل آن متحد شوند و تضاد بین احزاب سیاسی مختلف به عنوان نمایندگان طبفات و اقشار متفاوت « فرعی» است. ظاهرا با تسلط مناسبات سرمایه داری در روسیه که لنین چند سال در کتاب مفصلی تخت عنوان « گسترش سرمایه داری در روسیه» آن را نشان داده بود ، می بایست تضاد کارو سرمایه تضاد اصلی جامعه باشد . در چنین جایی است مشخص می شود که خصلت سیاسی ـ طبقاتی قدرت دولتی است که هویت تضاد اصلی را تعیین می کند. همین جا لازم است یاد آوری شود که در بخشی از چپ ایران دو تضاد بنام تضاد اصلی و تضاد عمده به غلط وارد شده است که گویا ما درجامعه در یک آن با این دو تضاد روبرو هستیم. بطور نمونه در مقدمه تاریخ سی ساله اثر بیژن جزنی رهبر نظری سازمان فداییان شمای تضادها به این شیوه بیان شده است : « این تضاد عمده ممکن است تضاد اساسی حاکم برجامعه یکی دیگر از تضادهای اصلی سیستم و یا حتی از بقایا باشد که در موقعیت معینی رشد کرده است. مهم اینست که تضاد عمده را تشخیض داده و رابطه تضاد اساسی و دیگر تضادهای اصلی جامعه را با آن درک کنیم.» (تاریخ سی ساله. ص 5) چه خبر است إ یک تضاد عمده ، یک تضاد اساسی و چند تا تضاد اصلی در جامعه إ بیژن باید توجه می کرد که واژه های اساسی ، عمده وا صلی مترادف هستند و بیانگر خصلت و هویت ویژه ای نسبت به هم نیستند. معلوم نیست این درک غلط در باره تضاد اصلی و یا عمده از کجا وارد ادبیات بخشی از چپ شده است .شاید بد فهمی نظر مایو تسه تون ریشه این اشتباه باشد. اما مایو به روشنی در مقاله خود در باره تضاد می گوید : « در هر صورت ، بدون تردیددر هر وحله تکامل روندها ، یک تضاد اصلی بیشتر وجود ندارد که نقش تعیین کننده بازی می کند.» ( بر گرفته از جزوه تضادبه زبان فرانسه) هنوز هم هستند کسانی که فکر می کنند درجامعه کنونی ایران یک تضاد اصلی وجود دارد به نام تضاد اصلی که بیانگر تضاد کارو سرمایه است و دیگری تضادی بنام عمده که تضاد با دیکتاتوری را باز تاب می دهد. در حالیکه در شیوه لنین از بررسی تضاد ، تضادعمده در انقلاب دموکراتیک تضاد با دیکتاتوری است و تضاد کار و سرمایه « نهفته» است : « پرولتاریا نباید تضادهای جدیدی را که در درون دموکراسی بورژوا نهفته است و نیز مبارزه جدید را فراموش کند » ( دوتاکتیک ص 14 ) در واقع سرنوشت آینده تضادها در متد لنین خود عرصه ای است برای پژوهش واقعیت کنونی آنها و نفی در نفی.در موضوع مورد توجه ما انقلاب دمکراتیک در روسیه ، لنین به روشنی تضاد اصلی را مشخص می کند . به این جمله توجه کنید : « حال آنکه سرنگون ساختن حکومت مطلقه و دعوت مجلس موسسان مسیله ای است که تمام مردم آن را در درجه اول اهمیت قرار داده اند». ( دو تاکتیک ص 16) تکیه بر روی تما م مردم و درجه اول اهمیت است إ
مرگ بر دیکتاتور إ این شعاری است که مردم در جنبش کنونی میهنمان در در ج اول اهمیت قرار داده اند. تضاد با دیکتاتوری ولایت مطلقه فقیه و نماینده آن خامنه ای در صف اول مبارزه همگانی قرار گرفته است. به عقب نشاندن قدرت ولایت فقیه و مزدور آن احمدی نژادی ، تم اصلی مبارزه کنونی است. موفقیت نهایی این جنبش و حل تضاد اصلی در گرو برچیدن نهایی رژیم ولایت فقیه است.
عده ای با این که می پذ یرند ستون فقرات اصلی قدرت سیاسی نظام ولایت مطلقه فقیه است، تضاد اصلاح طلبان را با رژیم ولایت فقیه را نادیده می گیرند . عینیت مبارزات جار ی ضربات کاری بر این درک غلط از تضادها زده و تجدید نظرهایی از طرف هوادارن آن را موجب شده است. حتی مسعود رجوی هم مجبور شد به خبرگان نامه نوشته و از آنها بخواهد جای ولی فقیه کنونی را با ولی فقیه دیگر یعنی منتظری عوض کننند إ حل خیال بافانه تضاد به معنای واقعی کلمه إ در نامه دیگری رجوی خواهان حفظ جان موسوی شده است إ زنده باد موسوی إ مرده باد موسوی إ امروز از مجاهدین تا سطنت طلبها ، گروه های چپ افراطی مانند راه کارگر ، فداییان اقلیت ، محفل حزب کمونیست کارگری و …در تحلیل تضاد اصلاح طبان با ارتجاع حاکم دیدگاه مشترک دارند. کم رنگ کردن و درنهایت انکار این تضاد و قلب ماهیت آن. از نظر آنان این تضادی است فقط بر سر قدرت. این جریانات به سهم خود به شکل گیری یک جریان سیاسی واقعی و نجات بخش صدمه می زنند و جنبش مردمی باید اثر منفی آنها را خنثی سازد. این جریانات به هویت سازی قلابی از نقش خود بیش از رشد جبنش واقعی علاقه مند هستند.
اما در این سو یعنی جنبش مرد می که در لحظه حاضر با رهبری اصلاح طلبان و بویژه موسوی در برابر ارتجاع و ولی فقیه ایستاده است ، در نهایت قادر به حل تضاد اصلی و برچیدن بساط رژیم ولایت فقیه خواهد بود ؟ باوجود جنبش نیرومند مردمی و شرایط مساعد بین المللی در صورتی که پایگاه اجتماعی جنبش گسترده تر و سازمان یافته شود و وحدت نیروهای ترقی خواه ا ز بالا و پایین تامین گردد ، حل این تضاد اصلی ممکن خواهد بود. اتحاد بین نیروهای سیاسی و اجتماعی باید بر هدف اصلی جنبش که استقرار حکومت دمکراتیک در ایران است متمرکز شود. بنابرین با نیروهایی که خواهان جایگزینی یک نظام دیکتاتوری با رژیم ولایت فقیه هستند نمی توان جبهه واحد تشکیل داد. سلطنت طلبها بطوز مشخص چنین نیرویی هستند. یا دولت قلابی و از پیش ساخته مجاهدین را نمی توان به عنوان شرط وحدت از طرف این جریان پذیرفت.
تاریخ و طبیعت از خلع هراسناک است إ اگر تضاد با رژیم ولایت مطلقه فقیه بوسیله جنبش مردمی حل نشود ، امکان جایگزینی آن با دیکتاتوری کامل سپاه پاسداران و پلیس امنیتی وجود دارد. هیچ نیرویی در تاریخ ابدی نیست إ
14 اکتبر 2009