بوکس, مقاله

سعدی و مشت زنی

saadi image

۲) نقد تکنیکی و تاکتیکی بوکس

جمعه ۱۰ شهريور ۱۳۹۱ – ۳۱ اوت ۲۰۱۲


عیسی صفا

issa-safa.jpg
سعدی تنها شاعر ایرانی است که هم در گلستان و هم در بوستان در مورد مشت زنی به نظم و نثر داستان دارد . در گلستان بطور مشخص تر ی با داستان جوانی نیرومند و مشت زن آشنا می شویم. داستان به این شکل آغاز میشود که روزی مشت زنی فقیر که زندگی بسیار سختی داشت با پدرش مشورت می کند که قصد سفر و تغییر زندگی و آشنا شدن با جهان را دارد، تا شاید از این راه گشایشی در زندگی او پدیدار شود. پدر خطرات سفر و غربت را به وی گوشزد میکند و می گوید ،ای پسر خیال محال از سر به در کن ، اگر به هر سر موئیت صد خرد باشد /خرد به کار نیاید چو بخت بد باشد . اما پسر با آوردن دلیل که سفر فوائد بسیار داردو پا فشاری بر این نکته :
پیش از آنکه از جهان بروی / برو اندر جهان تفرج کن
و با تکیه به زور بازو و اینکه منم، با پیل دمان بزنم و با شیر ژیان پنجه درافکنم ، پدر را راضی می کند و نصا یح او را که بسیار هم منطقی بود.آویزه گوش قرار نمی دهد. و سفر پر خطر خود را را آغاز میکندو دل به دریا زده و عزم سفر با کشتی میکند ، و چون دستش از مال دنیا کوتا ه بود و پولی نداشت ، هنگامی که می خواهد بر کشتی نشیند ،زبان ثنا میگشاید و با لابه و زاری از کشتیبان میخواهد که اورا هم همراه خودش ببرد . ملاح بی مروت به خنده میگوید “زر نداری نتوان رفت به زور از دریا” و کشتی حرکت می کند. مردجوان که از طعنه ملاح دل آزرده شده بود خواست که از او انتقام گیرد و چاره ای اندیشید و بانگ بر آورد که حاضرم لباسم را بجای کرا یه بدهم. کشتیبان هم طمع کرد وکشتی باز گردانید و راضی شد که او را بر کشتی سوار کند .جوان مشت زن هم به محض برگشتن کشتی ریش و گریبان او را گرفته بی محابا او را به زیر ضربات مشت گرفت ملاحان دیگر به یاری کشتیبان آمدند. ولی آنها هم با ضربات مشت جوان روبرو شده و عقب نشینی کردند. کشتیبان در برابر قدرت جوان چاره ای نداشت و با عذر خواهی و سینه ای پر از کینه و نفاق بدون گرفتن پولی اورا سوار کشتی کرد ،تا هنگامی که کشتی در نزدیکی یونان به ستونی در دریا رسید ، کشتیبان به سرنشینان اعلام کرد که کشتی در خطر غرق شدن در امواج است و تنها چاره، بستن لنگر کشتی به آن ستون دریایی است تا موج ها آرام گیرند، و حرکت میسر شود ولی باید داوطلبی شجاع همراه با طنابی که لنگر کشتی به آن متصل بود به دریا زده و سر طناب را به ستون ببندد و کشتی را مهار کند. جوان مشت زن بدون اندیشه از نیرنگ ملا ح ، با غرور داوطلب شد و به دریا پرید ، و کشتیبان هم بلافاصله مسیر کشتی را تغییر داده و او را در دریا رها کرد ! مشت زن به ناچار خود را به ستون رساند و بر آن ستون آویزان شد و مبارزه مرگ و زندگی را شروع کرد . هنگامی که دیگر رمقی در وی نمانده بعد از سه روز به آب افتاد و با تلاشی مرگبار گرسنه و تشنه خود را به خشکی رساند ، و با خوردن برگ و ریشه گیاهان جانی گرفت و تشنه سر به بیابان زد تا به چاه آبی رسید گروهی ازمردمان را دید که گرد چاه برای نوشیدن آب پشیزی میپرداختند .جوان بیچاره که پولی نداشت با التماس کاسه ای آب برای نوشیدن درخواست کرد.اما چون با امتناع آنان روبرو شد با تمام خستگی و تشنگی تنی چند از آنان را با مشت کوبید ولی عده مردا ن زیاد بود، و بر او غلبه کردند و بی محابا آنقدر او را کتک زدند که خسته و مجروح باز در بیابان تنها ماند. تا اینکه بر حسب اتفاق کاروانی را دید و به دنبال آنان راه افتاد. قبل از فرا رسیدن شب کاروان در محلی اطراق کرد . ریش سفیدان کاروان برای عبور از گردنه بیم حمله دزدان را داشتند . جوان مشت زن با درک این هراس به روسای کاروان پیشنهاد کرد که جوانانی را در اختیار وی قرار دهند تا وی پیشاپیش به گروه دزدان حمله کند.و با لاف و گزاف گفت که خودش به تنهایی پنجا ه نفر را حریف است . کاروانیان با شادی و امید از پیشنهادجوان به او خوراک و آب دادند و مشت زن بیچاره که روزها گرسنگی و تشنگی را تحمل کرده بود . با پر شدن معده اش به خواب عمیقی فرو رفت . شب هنگام زمانی که وی در خواب بود ریش سفیدان دوباره جلسه گذاشته و به این نتیجه رسیدند که جوان مشت زن رفیق قافله و شریک دزدان است! کاروان شب آهسته به راه افتاد و مشت زن بیچاره را تنها در بیابان رها ساخت ! صبح که جوان از خواب بیدار شد خود را در بیابان برهوت.بی توشه و آب یافت، بیچاره مدت زمانی طولانی تشنه و گرسنه در میان شنها سرگردان بود و راه به جایی نداشت و آنگاه که خسته و تشنه و نا امید بروی خاک افتاده بود به طور اتفاقی امیری که در شکار از لشکریانش جدا مانده بود او را پیدا کرد بر جوانی و پریشانی او دلش به رحم آمد و بر او رحمت آورد. و پس از شنیدن ماجرا به او خلعت و نعمت داد و کسی را بر گماشت تا او را به خانه برساند. در این محل است که مشت زن درک می کند که سفر به حمایت مالی ، همراهان و تدارکات دیگر نیاز دارد. مشت زن با این تجربه بسوی پدر بر میگردد.
در بوستان سعدی هم با داستان مشابهی این بار با زبان شعر رو برو هستیم، و نکته قابل توجه، فقیر بودن هر دو مشت زن است .
یکی مشت زن بخت و روزی نداشت / نه اسباب شامش مهیا نه چاشت
زجور شکم گل کشیدی به پشت / که روزی محالست خوردن به مشت
در بخش اول نقدهم اشاره شده بود که بوکس ورزش فقرا برای قوی شدن و دفاع ازخود است و این پدیده ای جهانی است. سعدی تنها شاعر و نویسنده ایرانی است که در باره مشت زن نوشته است.
در شاهنامه فردوسی استفاده از مشت به عنوان نبرد خبری نیست. هنگامی که این موضوع در شاهنامه رابا ادیبی در میان گذاشتم وی گفت در جایی رستم با مشت از پس گردن کسی می کوبد ! در شاهنامه اگر نبردی بدون سلاح در گیرد کشتی است. مانند جنگ رستم و سهراب که بخشی از آن کشتی است. آیا در این تاریخ در ایران مشت زنی وجود داشته است؟ و گرنه مشت زن سعدی کجا آموزش دیده است؟ برای اینکه در متن تاریخی مشت زن سعدی قرار بگیریم ، باید بگویم که در تاریخ زندگی سعدی ، یعنی قرون وسطا ، مشت زنی حداقل در اروپا به دلیل نبود مقررات ممنوع شده بود. از قرن چهارم تا هفدهم خبری از مشت زنی در اروپا نیست. در قرن هفدهم ، آنهم مخیفانه دوباره مشت زنی شروع می شود. در قرن نوزدهم است که مسابقه بوکس با مقرارات و معیار ها شروع به رشد می کند. برای این که در سراسر پی گیری ادبیات بوکس ما تصور درستی از بوکس داشته باشیم ، تعریف عمومی و منطق درونی بوکس را مطرح می کنم:« بوکس ورزشی است رزمی که طی آن دو رقیب با یکدیگررودرو با ضربات مشت به نبرد می پردازند. محل نبرد رینگ نام دارد. زمان نبرد به روند ها تقسیم می شود. بین روندها زمان استراحت وجود دارد. در تمام مدت نبرد و حتی زمان استراحت باید دو بوکسور روبروی هم قرار داشته باشند. ضربات مشت که با قسمت جلوی دستکش بوکس یعنی چهار بند انگشت زده می شود ، صورت وسر با عبور از محور گوش و قسمت بالای بدن ، یعنی از بالای کمربند که در بوکس با نوار شورت مشخص می شود را هدف قرار می دهد ».
با نگاه به تاریخ بوکس به نظر می رسد در ایران این هنر ممنوع نبوده است. اما نقد سعدی در آشنایی با مشت زنی:
ماجرای مشت زن سعدی از نظر تاکتیک و تکنیک فوق العاده محدود است. ممکن است فکر کنیم که هدف سعدی از این داستان پندو ارز بوده ووی با نگاهی کلی به این موضوع پرداخته است. به نظر من این حدس و گمان غلط است. سعدی در گلستان هنگامی که به داستان یک کشتی گیر می پردازد ، تمام جزییات کشتی و صحنه نبرد را شرح میدهد استاد 360 بند « فاخر» می دانست و همه را به جز یک بند به شاگردش آموخته است. روز نبرد تماشگران حضور دارند و بر زمین می نشینند. برنده و بازنده وجود دارد.
مشت زن در اولین صحنه نبرد ، یعنی هنگامیکه کشتیبان به وی حمله ور می شود یقه اورا گرفته و بطرف خود کشیده و با مشت می زند. گرفتن کشتی بان و کشیدن وی ضروری نیست ! وی در فاصله ای قرار دارد که در دسترس ضربات مشت است. در واقع می توان صحنه را تصور کرد که مشت زن با دست چپ کشتیبان را گرفته و به جلو کشیده و با ضربه مشت راست وی را می زند. ده درصد انسانها اکنون چپ دست هستند.عموما انسانهای غیر چپ دست، ضربه محکم را با مشت راست می زنند.
30 اوت 2012-08-30

پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *